شکوهه عمرانی متولد کاشان است. کاشان شهری که پدر بزرگش سید رضا صانعی کاشانی نقاش ، شاعر ، موسیقیدان و خطاط در ان میزیسته است . کتاب شعر گلهای آتشین یکی از اثار وی میباشد.
شکوه عمرانی تحصیلات خود را تا اخذ دیپلم در این شهر به پایان میرساند و سپس در تهران موفق به اخذ لیسانیس مترجمی میشود. چندی بعد به سویس رفته و در آنجا به تحصیلات خود تا اخذ دیپلم ادبیات فرانسه و مدرک علوم اجتماعی ادامه میدهد و آنگاه مشغول به کار می شود . مدتی بعد به شاعر می پردازد و بعد هم ترجمه ی سخنان بزرگان و آرمان نامه ارد بزرگ و همچنین ترجمه اشعار شاعران فرانسه زبان به فارسی .
زندگی در معنا
تو در معنا با منی
در کوچه پس کوچه های احساس قدم میزنی
صدای قدمهایت بذر امید برتمامی ذرات وجودم می فشاند
همین معنا، همین امید
همین احساس ظریف
در عصری خالی از عواطف
در عصری پر فریب
مرا باتو پیوند میدهد
و من میدانم که در معنای تو حل خواهم شد
و تورا صدا خواهم کرد
تنها تورا
تنها تورا
به خواهرم
خواهر خوب ومهربون من تویی
ستاره ی اسمون من تویی
یار وغمخوار من تویی
تنها تویی
تنها تویی
جایگاه والای مادر من تویی
شمع شبهای تار من تویی
من و تو همخونیم با یک نوا میخونیم
دوست داشتم با حضورت منو شاد کنی
شاد و سرافراز کنی
ولی نشد ولی نشد
نگران مباش خواهر مهربونم
من یه همنشین خوب دارم
اون بالا ها یه نور امید برق میزنه
هر روز به من سر میزنه
نور خدا
نور خدا
شکوه عمرانی تحصیلات خود را تا اخذ دیپلم در این شهر به پایان میرساند و سپس در تهران موفق به اخذ لیسانیس مترجمی میشود. چندی بعد به سویس رفته و در آنجا به تحصیلات خود تا اخذ دیپلم ادبیات فرانسه و مدرک علوم اجتماعی ادامه میدهد و آنگاه مشغول به کار می شود . مدتی بعد به شاعر می پردازد و بعد هم ترجمه ی سخنان بزرگان و آرمان نامه ارد بزرگ و همچنین ترجمه اشعار شاعران فرانسه زبان به فارسی .
زندگی در معنا
تو در معنا با منی
در کوچه پس کوچه های احساس قدم میزنی
صدای قدمهایت بذر امید برتمامی ذرات وجودم می فشاند
همین معنا، همین امید
همین احساس ظریف
در عصری خالی از عواطف
در عصری پر فریب
مرا باتو پیوند میدهد
و من میدانم که در معنای تو حل خواهم شد
و تورا صدا خواهم کرد
تنها تورا
تنها تورا
به خواهرم
خواهر خوب ومهربون من تویی
ستاره ی اسمون من تویی
یار وغمخوار من تویی
تنها تویی
تنها تویی
جایگاه والای مادر من تویی
شمع شبهای تار من تویی
من و تو همخونیم با یک نوا میخونیم
دوست داشتم با حضورت منو شاد کنی
شاد و سرافراز کنی
ولی نشد ولی نشد
نگران مباش خواهر مهربونم
من یه همنشین خوب دارم
اون بالا ها یه نور امید برق میزنه
هر روز به من سر میزنه
نور خدا
نور خدا
نظرات
ارسال یک نظر